پرژین

ساخت وبلاگ
1. بامبو را گذاشته ام رو به روى آينه.با اين هدف كه خودش را ببيند و از خودش خوشش بيايد و بيشتر رشد كندالبته،.اين هدفى بود كه مغزم تعريف كرده بود.اما،هدف قلبى ام چيز ديگرى بود.مى دانم بامبو تنهاست و فكر كردم،فكر مى كند يك بامبوى ديگر هم اينجاست و ممكن است با اين كار از تنهايى در بيايد.اميدوارم اين راه حل جواب بدهد.لااقل تا وقتى كه يك شاخه ديگر مى خرم. 2. اين تغيير مكان بامبو يك حسن ديگر هم دارد.بامبو جلوى چشمانم است و صبح ها اولين چيزى كه مى بينم سبزى و طراوت است.و اين روزها اول به بامبو سلام مى كنم و بعد به آسمان.اما، امروز و حتى قبل از سلام واحوالپرسى چشمم به پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 243 تاريخ : دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت: 19:36

خانم همكار رفته بود جواب آزمايشش  را بگيرد.اما، بجاى جواب آزمايش، يك شوك بزرگ به او داده شده بود: - خانم عصر برگرديد.دكتر مى خواد با شما حرف بزنه. برگشته بود اداره و هر ده دقيقه يك بار از من مى پرسيد: - ايدز يا هپاتيت؟ راستش من به سرطان فكر مى كردم و از ته قلب برايش ناراحت بودم و متاسف و مضطرب.عصر هم با ترس و لرز زنگ زدم تا احوالش را بپرسم.خوشبختانه خبر خوشحال كننده بود.نه ايدز داشت و نه هپاتيت و سرطان.چربى خونش بالا بود! پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 291 تاريخ : يکشنبه 25 مهر 1395 ساعت: 19:04

1. تا همين پارسال تعداد رستوان رفتن هاى كل عمر من به ده بار هم نمى رسيد.بعد يهو پارسال يك بار با نيلو به يك رستوران رفتيم و من از پيتزاها و مخصوصا سالادهايش خوشم آمد و الان از بس زود به زود به آنجا مى روم كه ديگر هر بار مى توانم بروم پشت يكى از ميزها بنيشينم و بجاى سفارش بفرمايم:همون هميشگى! 2. هفته پيش با نيلو و خانواده اش به همان رستوران رفته بودم و اين هفته هديه من را به آنجا دعوت كرد و اين بار  بجاى سفارش هميشگى به   تجربه هديه اعتماد كردم و يك پيتزا سفارش دادم به اسم:آميگو استيك.البته،آماده  شدنش خيلى طول كشيد و هديه مجبور شد من را مطمئن  كند  كه آن پيتز پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 246 تاريخ : يکشنبه 25 مهر 1395 ساعت: 13:46

تنهايى آدم را خودكفا مى كنذ.مثلا يك ادم تنها مى تواند در تاريكى مطلق اتاق بدون برخورد با هيچ شى و وسيله اى يك راست برود آشپزخانه و بعد كمى كج شود به سمت سينك و از داخل كابينت بالايى يك ظرف  نسبتا بزرگ بردارد و زير شير آب بگيرد و نصف آن را با آب سرد پر كند و بعد از كابينت پايينى يك حولهء كوچك بردارد و آب و حوله به دست برگردد توى همان اتاق  تاريك و با چند حركت آكروباتيك ظرف آب را طورى روى ميز نزديك تخت جاسازى كند كه وقتى دراز مى كشد،هم دستش راحت به ظرف آب برسد و هم آب از داخل ظرف نريزد روى موكت ها.بعد هى حوله را خيس كند و هى روى سرش بگذارد و هى هى هى ... پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 235 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 3:14

به هر حال سارا  دوست سى، چهل سالهء من است و استثناء بود.اما، براى همين سارا هم به ازاى هر پاراگرفى كه برايش نوشتم،يك بار خودم را توى دلم سرزنش مى كردم و يك بار براى سارا آرزوى رفوزه شدن مى كردم و يك بار هم همين آرزو را برايش پيامك مى كردم.تازه وقتى هم جزوه اش را تحويلش دادم و سارا تشكر كرد.فقط گفتم: - تكرار نشه! منظورم اين است؛من هيچوقت حوصلهء درس و مشق خودم را نداشتم چه برسد به درس و مشق مردم.همين را هم به هر كسى كه بخواهد مشق هايش را انجام بدهم،مى گويم و گفته ام و خلاص.اما، اين خانم همكار نمى تواند اين حرف ساده را به مردم بزند و مشق ها را تحويل مى گيرد و بعد پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 238 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 23:13

خيلى وقت پيش كشمش سفارش داده بودم.يكى از همكاران خواهرم از يكى از دوستان خواهر شوهرش بهترين كشمش ممكن را براى من سفارش داده بود.همچنين عسل  سفارش داده بودم.بهترين نوع عسل،عسل_ گون.يكى از دوستان رئيس يك زنبور دارى شخصى دارد و فقط به مقدار  محدود سفارش قبول مى كرد.اسم من هم داخل ليست سفارش دهنده ها ثبت شده بود.خيار ترش هم سفارش داده بودم.يكى از دوستان نيلو، كه خيلى تميز و مرتب و مورد اطمينان است قول داده بود برايمان بهترين خيار ترش ممكن را كنار بگذارد.گردو هم سفارش داده ام.از نوع كاغذيش.صاحب باغ گفته است فقط ثمر_ يك درخت در آن باغ بزرگ، از اين نوع گردو دار پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : حيف شد,حیف شد به انگلیسی,حیف شد به خیمه نرسیدم,حیف شد که رفتی,حیف شدن,حیف شد چشم من نه,حیف شد مشغله پیدا,حیف شد رفتی,حیف شد رقیه رو ندیدم,حیف شدیم, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 297 تاريخ : چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت: 21:24

مادر_سارا ديروز عصر وقتى كه داشته است براى رفتن به بيمارستان و بسترى شدن براى عمل جراحى آب مرواريد، آماده مى شده است،ماشين لباس شويى را روشن كرده است و از سارا خواسته است حواسش جمع باشد و يك وقت يادش نرود كه لباس ها را از ماشين لباسشويى در بياورد. امروز عصر وقتى كه سارا براى عيادت مادرش به بيمارستان رفته است، مادرش تازه از اتاق عمل بيرون آورده شده است و كمى زمان مى گذرد تا به هوش بيايد و به محض اينكه چشم هايش را باز مى كند، از سار در مورد لباس ها سوال مى كند و اينكه يادش بوده است آنها را از لباسشويى دربياورد! پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 283 تاريخ : يکشنبه 11 مهر 1395 ساعت: 0:19

گزيدگى عنكبوت،مثل گزيدگى پشه نيست كه اثر دردناكش با آب سرد و صابون رفع و رجوع شود.اين موضوع را ساعت پنج و نيم صبح امروز كشف كردم.وقتى كه بعد از كلى تحليل فهميدم اين قرمزشدن پوست و درد و كهير نمى تواند كار پشه باشد و لابد يك عنكبوت از آن سياه هايش فكر كرده است دست من،جاى خوبى براى خانه ساختن است و لعنتى آنقدر  آمده بود و رفته بود كه خودم ازنگاه كردن به پوستم وحشت كردم و ترجيح دادام بيرون را نگاه كنم.هوا تاريك تاريك بود و هنوز براى آماه شدن براى رفتن به اداره زود بود.كمى ديگر گذشت تا يادم آمد امروز جمعه است و بيشتر عصبانى شدم.بيدار شدن در ساعت پنج و نيم صبح پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : بي پا و سر كردي مرا,طلب عشق ز هر بي سرو پايي نکنيم,ميخانه دگر جاي من بي سروپا نيست, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 256 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 17:14

براى پياده روى پاييزى با سارا زده بوديم بيرون.كوچه اول و دوم را به سلامت رد كرديم و در كوچه سوم دو تا سگ ديديم هر كدام به اندازهء يك خرس!سگ ها داشتند راهشان را مى رفتند و من هم به توصيه هاى سارا خونسرد به راه رفتن ادامه دادم و وانمود كردم اصلا نمى ترسم و سگ ترس دادر مگر؟ما كمى دور شديم و سگ ها كمى دور شدند.ناگهان سگ  ها ايستادند و قلب من هم نزديك بود از اين حركت سگ ها تبعيت كند.اما، همچنان به راهم ادامه دادم و با نجوا از سارا پرسيدم: - اينا چرا ايستادن؟چرا نگاه مى كنن؟ سارا خيلى معمولى  و انگار سركلاس دارد درس مى دهد، جواب داد: - خوب سگ ها موجودات باهوشى هستن پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 232 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 15:23

رئيس من كر است.البته، اين موضوع هيج ربطى به چيزى كه مى خواهم بنويسم، ندارد.اما، چون فهميدنش خيلى خوشحالم كرد، دلم خواست آن را بنويسم.راستش از  كر شدن رئيسم خوشحال نيستم(اينقدرها هم بدجنس نيستم ديگه)از فهميدن كر بودنش خوشحالم.منظورم اين است كه مدتهاست من فكر مى كردم رئيس حرفهاى من را مى شنود،اما، آنقدر بى شعور است كه خودش را به نشنيدن مى زند و از آنجاييكه تن صداى  من هميشه معمولى است،هرگز فكر نمى كردم كر باشد.تا اينكه امروز مطمئن شدم واقعا نمى شنود و كلى خوشحال شدم.(يادم باشد روى كلمه هرگز تجديد نظر كنم). احساس مى كنم پاييز دارد چهار نعل مى تازد و من اين پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 295 تاريخ : سه شنبه 6 مهر 1395 ساعت: 10:06

اعترف مى كنم اشتباه كردم و بايد همراه خودم يك تنگ شراب ناب مى بردم و اهنگ به آهنگ لاجرعه سر مى كشيدم.البته اين فقط من نبودم كه اين اشتباه را مرتكب شده بودم.همه اشتباه كرده بودند.غير از احتمالا خود هماى.چون آن بطرى آبى كه مرتب از آن مى نوشيد،به شدت مشكوك بود.اما، چيزى كه هيچ شكى در آن نبود صداى بى نظير_ هماى  و عظمت_گروه مستان بود.صدا و عظمتى كه مدتهاست آرزو داشتم بشنوم و بيينم.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 241 تاريخ : جمعه 2 مهر 1395 ساعت: 22:20